- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
دو سه شب مانده فقط، فرصتمان محدود است رحم کن گرچه گدای تو گنه آلود است وای بر من اگر امشب نخـری بارم را آه پس من چه کنم نفس خـطاکـارم را؟ هیچ کس مثل من خسته پـریـشان نشده روزههـایـم سـپـر آتـش سـوزان نـشـده دانه دانه گـنـه من شده صـدها خـروار ماندم از فیض نمازی که قضا شد هربار در سرم جز هوس و خواهش نفسانی نیست خبری دیگر از آن سجدۀ طولانی نیست جای مظلـوم، ستـمپـیـشه همآغـوشم شد از عـلـی گـفـتم و اَیـتـام فـرامـوشم شـد معصیت کم کم از این خانه مرا دورم کرد خویِ دنیـا طلـبی بود که مغـرورم کرد سَیدی، صیـد شدم در شهـواتم، الغـوث سخت دلواپس میزانو صراطم، الغوث بینـوایم، به گـدا نـان و نـوایی بـرسان درد دارم چه کـنم؟ زود دوایی برسـان نسخـهای نیست بـجـز گریـۀ بر ثـارالله )هرکه دارد هوس کرب و بلا بسمالله) سر مولا به روی نـیـزۀ اعـدا میرفت نالـۀ خـواهـر او بـود که بـالا میرفـت به هـمان گـریـۀ بیتـاب، الـهـی العـفـو بـه لـب تـشـنـۀ اربـاب، الـهـی الـعــفـو
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند و روضۀ حضرت عباس علیهالسلام
پـای کـوه عـفـو تو کـوه خـطا آوردهام دست من خالی ست پیش تو ترا آوردهام ای که پوشاندی مرا وقت گناه و معصیت کوله بار جرم خود را بیصدا آوردهام دست و پاگیرم بکش روی سرم دستی فقط بر سرم با دست خود خیلی بلا آوردهام دل شکـستم، آمدم حالا دلـم را بشکـنی زیر و روکن این بنا را، ربّـنا آوردهام قول دادی که ضرر کردم خودت جبران کنی ظرف خـالی را به امّـید عـطا آوردهام هر کسی را که کسی را هم ندارد میخری من ضمانتنامه از سوی رضا آوردهام چـادر خـاکـی زهـرا را گـرفـتـم آمـدم مـادرم را واسـطـه پیـش شـما آوردهام از شب قدر تو جاماندم خجالت میکشم آبـروی رفـتـه پـیـش مـرتـضا آوردهام حسرت چای نجف در سفره افطارم است خواب دیدم که رطب از کربلا آوردهام اربعین قبل از حسین، عباس دستم را گرفت بـاز حـاجـت زیر ایـوان طـلا آوردهام گفت باران که نیامد، تیرباران شد تـنم چـند سـوغـاتی بـرای بـچـهها آوردهام هر دو مشکم پاره شد بین دوتا دست قلم از همه شرمـندهام، فـرق دوتا آوردهام
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خداوند کریم
میان بندگانت بدتر از من نیست! تنها من! تو دستم را گرفتی و اسیر دستِ دنیا؛ من گنهکارم؛ به تاثیرِ دعاهایم امیدی نیست گمانـم فـاصله افـتاده از درگـاهِ تو تا من تو در دستانِ پینهبسته، در اشک یتیمان و به دنبالِ تو میگردم چرا عمریست اینجا من؟! چه برکت دادی و شد سفرهام رنگین و رنگینتر ندانستم اگر چه حرمتِ نان و نمک را من به جایِ آبـروریـزی همیـشه آبـرو دادی فقط شرمندهام کردی! نمیدانم که آیا من تو را آنگونه که باید عبادت کردهام یا نه! مبادا بندگی کردهست جنّ و إنس، إلّا من پُر از خوف و رجایم، کار دستم داده عصیانم چه محتاجم به غفرانِ تو بیش از پیشترها من شبِ قدر است و بیمارِ گناهم؛ گوشۀ چشمی تویی «نِعمَ الطّبیب» و سخت محتاجِ مداوا من إلهی لاتـؤدّبنی؛ نبـینم خشم و قهـرت را عذابم کن ولی یک لحظه سرسنگین نشو با من!
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خداوند کریم
خــدایــا دامـنــی آلـــوده دارم به درگـاه تو بـاز افـتاده کارم کـریـما، منـعـمـا، پـروردگارا ببـین خـوبیِّ تو بد کرده ما را خدایا من کیام عبدی که دانی ز تـو غـافـل، پـی لـذات آنـی نسـیـم عـفـو تو امشب وزیـده دو قطره اشک از چشمم چکیده الهی محضرت را دوست دارم تضرع بر درت را دوست دارم دو دست سائل و دامـان حیدر من و احسان بیپـایـان حـیدر فـقـیـرم، زیر دین العـفـو گفتم به رب عـالـمـین العـفـو گـفتم امام مـهـربـان العـفـو میگفت لـبتـشـنـه چــنــان مـیگـفـت
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند و مرثیۀ امیرالمؤمنین علیهالسلام
یاکریم الصفح رحمی کن به ما؛ ما را ببخش خستهایم از این همه جرم و خطا؛ ما را ببخش کاری از ما بر نمیآید؛ خودت کاری بکن باز کن امشب گره از کار ما؛ ما را ببخش اشکمان را در بیاور؛ آبرومان را بخر در مناجات سحر وقت بُکا ما را ببخش با مدارا کـردنت کـلی خجـالت میکشیم یا بزن، تنبیهمان کن خوب، یا ما را ببخش هرچه تو دلسوزمان هستی ولی ما در عوض بیحیا هستیم؛ خیلی بیحیا؛ ما را ببخش قبل از آنکه روزه را با روزی تو وا کنیم یک شب از این ماه قبل ربّنا ما را ببخش یا غیاث المستغـیـثـین یا امان الخـائـفین دست ما خالی ست بیچون و چرا ما را ببخش کم نبخـشـیدی گـنهکـاران عـالـم را خدا مثل طیبها، رسول ترکها، ما را ببخش موقع جان کـندن و هنگـام مـیزان عمل چند جا یاریمان کن، چند جا ما را ببخش ای که زود از بندگان خویش راضی میشوی لطف کن این دفعه هم جان رضا ما را ببخش شاهدی با پای دل هر شب زیارت میرویم یک شب جمعه بیا در کربلا ما را ببخش نذر خوبان تو خیلی خوب گریه میکنیم در میان روضه شبهای عزا ما را ببخش واسطه کردیم امیر المؤمنین را پیش تو به گل روی علی، امشب خدا ما را ببخش ما دل بابای مـان را هم به درد آوردهایم یا ابانا! یا عـلی مرتضی! ما را ببخـش همسرت را در میان کوچهها سیلی زدند با چه رویی خواستند از تو بیا ما را ببخش
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
دوبـاره دست به روی سر گدا بکشید دوباره پرده به روی گـنـاه ما بکـشید بیآبـرو و خـطاکار و مست عـصیانم کشانکشان دل من را سوی خدا بکشید تـمــام زنـدگـیــم را گـنــاه پُــر کــرده دوبـاره بـنـدگـیـم را به ابـتـدا بکـشـید خجالت از روی مهدی کشیدم و گفـتم بنا نـبـوده که جـور مرا شـما بکـشـید اگر ببیند علی خیلی آبـروریزی است حسابِ بیسر و پا، بیسر و صدا بکشید کـنـار دشـمـن زهـرا مـرا نـسـوزانـید مسـیـر آتـشمان را جـدا جـدا بکـشـید بـهـشـت را به رفـیـقـان آشـنـا بـدهـید غریبه را به سوی مشهدالرضا بکشید کـنـار سـفـرۀ مـهـمـانـی خـدا امـسـال برای سائل درمـانده هم غـذا بـکـشـید مریض گریهام و تشـنۀ سبـوی حسین به خشکی لب من خاک کربلا بکشید جنازهام به زمین ماند جـان مـادرتـان مرا حـوالی شـشگوشه زیر پا بکشید
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خداوند و توسل به امیرالمؤمنین علیهالسلام
لیلة القـدر مرا هست عـلی قرص قـمر گشته ذکر لب من ناد عـلی تا به سحر ذات حق را چو قسم داده پیمبر به علی من گنهکارم و عمریست که عصیان کردم گاه گاهی نه، که بس خدمت شیطان کردم ره خود بستم اگر سویت هزاران ره بود یک شب قدر تو بهتر ز هزارن مه بود من گنهکارم و عمریست که بینور تو کور تو کنارم بُدی و من همه عمرم ز تو دور ماه مهـمانی خلاق جهان این ماه است شب قـدر آمـده وقــت بِکَ یـا الله است تو خدایی و علی مظهر ذات احد است چون توکل ز تو باشد ز علی هم مدد است وحی جبریل به احمد چو بشد روز غدیر که علی بعد تو بر خلق امیر است امیر
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
دیگر ز تو نام و نشان در کارهایم نیست ایمان به تو در ذکر یا غفارهایم نیست آنقـدر بیپـرده گـنـاه و معـصیت کردم دیگر اثـر در ذکـر یا ستـارهایم نیست هرچند توبه میکنم روزی هزاران بار اما پشیـمانی در این تکـرارهایم نیست هر روز و شب نام در گفتارهایم هست اما نـشانی از تو در کردارهـایم نیست این توبههای من خودش هم توبه میخواهد انگـار امـیدی به استغـفـارهـایم نیـست دیگر سحرهایم ندارد رنگ و بویت را دیگر صفا در سفـرۀ افـطارهایم نیست
: امتیاز
|
مناجات رمضانی و روضۀ حضرت علی اصغر علیه السلام
چار فصل من زمستان شد، بهاریاش کنید چشمهای خشکیده آوردم که جاریاش کنید اینکه با آلودگی در ساحل رحمت نشست غرق عصیان است، غرق شرمساریاش کنید دست خالی آمدم، دستم بجایی بند نیست زودتر پـرونـدهام را دستکـاریاش کنید بنـدهای که آمده در میزند بیچاره است چارهای بر غربت و چشم انتظاریاش کنید گر شبی بر سفرهای با یار ما بودی بگو سائلی در بین جاده مانده، یاریاش کنید کلب اگر که وارد کهف علی شد بهتر است کلب را هم لایق شب زنده داریاش کنید خاک کفش نوکرانش را به صورت میکشم چشم من را نذر خاک کفشداریاش کنید آبرویم را حسن داد اشک چشمم را حسین این دو نعمت را برایم انحصاریاش کنید سفرۀ افطار اگر تربت ندارد خالی است این لبان تشنه را امشب غباریاش کنید مادری با تشنگی اصغرش غش میکند چارهای باید برای گـریه زاریاش کنید در میان مشـک پـاره قـطـرۀ آبی نمـاند رفت عمو؛ فکری برای بیقراریاش کنید
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
وَاسْمَعْ دعایی با تو در دل حرفها مانده وَاسْمَعْ نـدایی که صدایم بیصدا مانده اَقْبِل به من حالا که اقبالی برایم نیست در حنجـرم وقتی که بغـض ربّنا مانده دارم فراری میشوم از خود به سوی تو در کـشـتی این ناخـدا تنـهـا خـدا مانده ناجی تویی راجی منم در دستهای من بیربّـنـا هـایم فـقـط مُـشـتی هـوا مانده وقتی که محرومم کنی روزی نخواهم خورد باید بگیری دست من را که رها مانده پوشـانـدهای امروز در دنـیا عـیوبم را اما فَـلا تَـفْـضَـحْـنیِ روز جـزا مـانـده از تو اگر دورم ولی نزدیک شد مرگم در کـولـهام تنـهـا الـهی قَـدْ دَنـا مـانـده شـعـبان به پایـان آمد و روی لبان من وای من از فـریاد لَـمْ تَغْـفِـر لَهَـا مانده خوبی تو آمال من را بیشتر کرده است مِنْکَ رَجائی از وَلا تَقْطَع به جا مانده لَمْ تَهْدِنی؟ میخواستی رسوا اگر باشم لم تَـهْـدِنی؟ وقـتی دلیل کـربـلا مـانـده یک عمر قَدْ اَفْنَیْتُ عُمری بیحضور تو پس فَاقْبَل عُذری که دلیل روضهها مانده جرم زیـادم پیـش عفو تو چه ناچیز و تازه عـنایات علی موسی الرضا مانده بین جـهـنم هم تو را فـریاد خواهم زد تاثیر اشک شوق در قامـوس ما مانده تنها محـبت راه ترک معـصیت گـشته با دوسـتت دارم جهـانی روی پا مانده
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
آنکـس که اول ماه دسـت مـرا گـرفـته سیشب برای من در میخانه جا گرفته با یار وعده دارم هرشب همین حوالی شبهای سـاکـت من بـوی خـدا گرفته هرکس بد مرا گفت او خوبی مرا گفت! پـشت مـرا هـمـیـشه بـیادعـا گـرفـتـه صد بار گم شدم من در کوچههای دنیا من کور بودم و او بهرم عـصا گرفته ای دوست قدیمی من را که خاطرت هست من آن بدم که قـلـبم بـوی خـطا گرفـته تنگ است دست سائل! خرجی ما ز باباست از دست مرتضی بود هرچه گدا گرفته حق میدهی به چشمم غیر از علی نبیند چشـم مرا شـکـوه ایـوان طلا گـرفـتـه برکت به اشکمان زد رحمت به حالمان زد زهـرا برای عـشـاق دست دعـا گرفته یکسال هم گـذشت و ما کربلا نرفـتـیم خـیلی دلـم برای صحـن و سرا گرفته بالاترین عبادت خونگریه بر حسین است عـابـد عـبـادتـش را از کـربـلا گـرفته افطار سیـنهزنها با گریه میشود باز نوکـر به یـاد ارباب آب و غـذا گرفته ای روزهدار تشنه! تشنه فقط حسین است جای فرات آن لب بر چکـمهها گرفته با قاتلش بگویید ذبح غریب زشت است پیش نگـاه زهـرا خـنجـر چرا گـرفـته
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضه سیدالشهدا علیه السلام
حالا که مـهـمان تو در مـاه صـیـامم بـر تـشـنـه کـام کــربـلا اول سـلامـم با بـسـم ربّ الکـربـلا روزه گـرفـتـم با روضه داری روزهداری شد مقامم یارب عنایت کن به حق کشته اشک در کـاسه چـشـمم بریـز اشک مدامم
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان
لـحـظـات دعـا، خـدا حـافـظ روزهـای خـدا، خـدا حـافظ لحـظات غـریب قـبل سحـر بـوی افـطار هر شب مـادر ذکـرهـای نـهـفـتـه زیـرِ لب مثل تـصمـیمهای از امشب ذکرمان گـشت ربّنا، افطار پای هر سفـره آتـنا، افـطار چهقدَر با خدات کردی حال؟ پلک بر هم زنی شده شوّال چـشمهای به در، خـداحافظ لـحـظات سـحـر، خـداحافظ روزهای مـقـدس رمـضـان لحظههای غریب تا به اذان حال و احـوال قبل افطاری قــدرهـای بــلـنـد بــیــداری چهقدَر مانده است تا ساحل رمضان رفت، ای دل غافل راه بـاز است، تو نمیبـینی میـوۀ بغـض را نـمیچـیـنی خویشتن را بشوی پس با اشک دست بر دامن توأم، یا اشک اشک تنها چراغ این راه است از مسیـر درست آگاه است دست خود را بده به دست چراغ تا کبوتر شود دوبـاره کلاغ تا پـر و بـال در حـرم بزند توی بـابالـرضا قـدم بـزند شب بیست و نهم، چه مأیوسی تو که مثـل کـبـوتر طـوسی گـاه در پشت پنجـره فـولاد گاه در کنج صحن گوهرشاد دل تو سنگ مرمر حرم است تا به اذن دخول، یک قدم است الـسـلام عـلـیک، دلتـنـگـم ای بـمیـرم که مـایـۀ نـنـگـم ای بـمیـرم که زائرت نشدم بیست و نُه روز شاعرت نشدم به من خسته هم نگاهی کن دل من را دوباره راهی کن
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان
آن قـدر بـد شدیم که ما را عِـقاب کرد با دوری از مجالس روضه عذاب کرد بیـمـارِ بـیپـنـاه، فـقـط گـریـه میکـنـد وقتی طبیب حـاذقش او را جواب کرد میسوخـتـیم و روزیِ اشکی نداشـتـیم بار گـنـاه، اشـک گـدا را سـراب کـرد بــرداشـتـیـم یـک قــدم ســاده تـا خــدا او مـادرانه سـمـت دل مـا شـتـاب کرد حاجت به غیرِ روضه و هیئت نداشتیم گفـتیـم یا حـسین و خـدا مستجـاب کرد عمریست دور سفـرۀ مولا نشـستهایم زهرا همیشه فـطریهها را حساب کرد
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان
پـاک در بـنـدگـیام قـافـیه را باخـتـهام فرصتی را که به من داد خدا، باختهام یک طرف دست تهی ازطرفی فرصت رفت باز هم عـمـر دوسـر باخته را باختهام من که از دوست به غیر از خودِ او خواستهام متن دل را به هـمین حاشـیهها باختهام مست از میکدهها سهم خودش را برده من ولی حـال دعـا را به ریـا باخـتهام نفس هر طور که میخواست مرابازی داد سر و پا را به همین بیسر و پا باختهام در پس پرده حنایم چقدر بیرنگ است آبـرویی که تو دادی هـمه جا، باخـتهام باختن در همه اوقات ولیکـن بد نیست من دلـم را به غـم کـرب و بلا باختهام باخـتم دل به حسین و به حـقـیقت بردم سجده شکـر کنم بس که به جا باختهام از همان بار که چشمم به ضریحش افتاد دل جـدا بـاخـته و عـقـل جـدا باخـتـهام
: امتیاز
|
مناجات آخر ماه مبارک رمضان با خداوند کریم
دارم از پای بساط سفـرهات پا میشوم بعد از این شبها خدایا باز تنها میشوم دور بودم سی شب از دنیای وانفسا ولی بعد از این سیشب دوباره غرق دنیا میشوم دست شیطان بسته بود و دست سلطان باز بود تا ابد ممـنون این الـطاف مولا میشوم میهمانی رو به پایان است و حالم خوب نیست میزبانم که رود من عبد هرجا میشوم حال و روزم مثل حال و روز عبدی مذنب است چارهای دیگر نمانده رو به صحرا میشوم امشب از درد فراق اشکم به راه افتاده است میل گـریه دارم و راهیِ دریـا میشوم امشب این العفـوها بوی جدایی میدهد الوداع ای ماه، دلتنگ سحرها میشوم چهرهام از فرطِ معصیت غبارآلوده شد با چنین وضعـیتی عـبد تو آیا میشوم؟ تـوبههـایم را بخـر، اما گـنـاهم را بـبر ورنه امشب دست بر دامان زهرا میشوم تشنگی این روزها لبهای ما را خشک کرد با لب خشکـیده غرق واحـسینا میشوم
: امتیاز
|
مناجات رمضانی و توسل به حضرت علی علیهالسلام
باز شد بر بنـدگـان راه سـعـادت بازهم میشود در کنج عزلت کرد خلوت بازهم آهِ من، من را درِ این آستان آورده است در بساطم نیست جز این آهِ حسرت بازهم تو به من بخشیدهای هر بار دُر اشک را با نگاه تو شدم من غـرق ثروت بازهم گرچه زیر و رو کشیدم بارها با تو ولی زیر و رویم کردی و کردی رفاقت بازهم آخر ای مولا مرا دوری از تو میکشد کاشکی قسمت کنی روزی زیارت بازهم گرچه زیـر سـایـۀ شـاه خـراسـانـم ولی میکنم دور از نجف احساس غربت بازهم ناودانت گریهها میکرد تا عاشق شویم قطره قطره ریخت بر کامم محبت بازهم گاه ساعـتها به ایوان طلا زل میزدم کاش میشد تکیهگاهم باب ساعت بازهم باب ساعت گفتم و در یادم آمد غصهای زینب و دروازۀ ساعات و محنت بازهم
: امتیاز
|
مناجات رمضانی و روضۀ حضرت قاسم علیهالسلام
روسـیاه آمدهام گرچه سرم پائین است منم آن بد که به بخشیده شدن خوشبین است میزبان هرچه دلم خـواست مهیا کرده نَنِـشینم سر این سفره اگر توهین است
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خداوند کریم
امشب شب قدر و به لب اقرار دارم من از معـصیتها یک دل بیمار دارم من از بندهای گمراه، امشب دستگیری کن پائـین گـرفتم پـیش تو روی سـیـاهم را گم کرده بودم در کویر خشک راهم را از هر که امشب آمده غـم بیـشتر دارم زیرا شب قدر است و اشکی مختصر دارم این بزم را با مغفرت امشب مجلل کن فعـل بـدِ من را به خـوبـیها مبـدّل کن
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با خداوند کریم
آنچـنـان زخـم گـنـاهـان به پـرم افـتاده که به صد شهـر دگـر هم خبرم افتاده هرچه را جمع نمودم سر یک غفلت سوخت زیـر پــای هـمـه حـالا ثـمــرم افـتـاده من هـمان شـاخه سرسـبز ته باغ توأم که دگـر پـیـر شـدم بـرگو بـرم افتاده بشکند پای من ای وای چه کردم به خودم به چـه جـاهـای بدی که گـذرم افـتـاده دل من جای عـلی بـود خـرابش کردم از دلــم نــام شــریــف پــدرم افــتــاده آشتی کن که دوباره به خودت برگردم آرزوهــام هـمــه دور و بــرم افــتـاده جـوشن ای کاش پنـاهـم بدهـد از آتش من که خوردم به زمین و سپرم افتاده بـه عـلـیٍ بـه عـلـیٍ بـه عـلـیٍ به عـلـی که هــوای نـجـف او بـه سـرم افـتـاده تا به ایـوان طـلایش نظـر من خـورده جنّت و هـشت بهـشت از نظرم افـتاده بـرسـانیـد سـلام من بـد را به حـسیـن فطرس امشب تو ببر من که پرم افتاده شـب قـدری بـبـریـدم طـرف کـربـبـلا خـیـر عـالـم همه در این سـفـرم افتاده دم افـطار فـقـط گریه به آن تـشنه کنم داع خـشکـی لـبـش بـر جـگـرم افـتاده نیزهها عاقبت از اسب زمینش زدهاند خـبـر ذبـح سـرش بـیـن حــرم افـتـاده
: امتیاز
|
مناجات رمضانی و روضۀ حضرت علی اصغر علیه السلام
دوبـاره آمـده ایـن روسـیـاهِ جـا مـانـده همان کسی که از این قـافـله جدا مانده دوبـاره آمـده آقـا شـود به دسـتِ شـمـا سرِ قـرارِ خـودش با خـدا، گـدا مـانـده
: امتیاز
|